شاهِ قاجار، دلزده از شکستهای پیدرپی از روسیه، خشمگین از سرکشیهای کامرانمیرزا، ۱۰۰ هزار سرباز مسلح را روانهی شرق کرد برای فتح هرات…
و ما ادراک هرات! قلعهای سهمگین و مردمی دلیر؛ دیوارهایی عظیم و خندقهایی عمیق…
افغانها هر چقدر به وقت صلح، دوستانه و دلنشیناند، همانقدر به وقت دفاع، سرسختاند و خشن…
این جنگِ عجیب، این نزاعِ کور، این برادرکُشیِ دردناک بین مردمی با یک دین و آئین و زبان، بین یک ملت، تصویریست ماندگار در تاریخ تلخ و شرمآورِ جنگهای سلاطین… شعلههای آتشی که از خودخواهیها و زیادهطلبیهای این شاه و آن خان زبانه میکشد و خانه و خانمانِ مردم بیگناه را میسوزاند…
و همینجا، همیشه همینجای تاریخ است که پوزهی نحسِ استعمار، نمایان میشود و دستش به کار میافتد… «کار؟» عبارتست از توطئه و تفرقه میان ملتها و طوائف، و چپاولشان در اثنای جنگ و جدال…
پاییز ۱۲۱۶، تاریخ، شاهدِ رویارویی سربازانِ غیور ایرانی بود با دلاورانِ افغان، در نتیجهی ترکیبِ چندشآورِ «زیادهخواهی حاکمان» و «نیرنگِ استعمارگران»…
این نزاع را کدام سوی میدان خواهد برد؟
[ماجرا را در اولین قسمت نخل و برنو بشنوید]